یارب آن نوگل خندان که سپردی به منش/می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
کوچولوی خوشگل بهشت
پسر بابا ، عشق مامان
علی کشاورز
تولد: 29 آبان 1382، پنج شنبه ساعت 21:30 در بیمارستان میلاد، قد 51 ، وزن 3 کیلو گرم
پسری با هوش و با استعداد، مهربان، مهمان نواز، پر هیجان، دوست داشتنی، با ادب، و نابغه با موهای لخت و بور و قد بلند
غذای مورد علاقه علی جون: ماکارونی،.
بستنی صورتی دوست داشت
کشمش و بادام و پسته خام می خورد.
میوه زیاد می خورد به خصوص سیب وانار
رنگ مورد علاقه او تمام رنگهای روشن و شاد از جمله زرد و یا به قول خود علی، خورشید، آبی ، قرمز ، صورتی ، سفید
برنامه تلویزیونی مورد علاقه: عمو پورنگ، رنگین کمان، پوتی، تام وجری
فیلمهای نمو ، شیرشاه ، شرک و سیندرلا را با علاقه نگاه می کرد
بازی هایی که خیلی دوست داشت ماشین بازی و تصادف بازی، کشتی و تاب بازی بودن ولی از سرسره و فوتبال متنفر بود
برای کتاب وقت زیادی میذاشت، خصوصاً قبل از خواب میبایست حتماً کتاب بخونیم. کتابی که دوست داشت: شب شده و ستاره بازه بود. داستان شنگول و منگول رو خیلی دوست داشت
نقاشی با انگشت و گواش را با عشق انجام می داد. به سرگرمیهای آموزشی مثل پازل(انواع پازل) علاقه خاصی داشت
مکانهایی که علی کوچولو رو بردیم و خیلی استقبال کرد: موزه حیات وحش، خانه کودک، پارک ارم، پارک ساعی و سرزمین عجایب
رفتن به کافی شاپ و رستوران رو خیلی دوست داشت
دریا و آب بازی رو خیلی خیلی دوست داشت
طی این سه سال سه بار به مشهد رفتیم. در سن 9 ماهگی علی با هواپیما، 1 سالگی با قطار و 2 سال و 9 ماهگی باماشین رفتیم که هرسه خیلی خوب بود
1 سال و 9 ماهگی هم با ماشین به شمال رفتیم و علی خیلی خیلی مسافرت رو دوست داشت
قرار بود عید 86 بریم اصفهان که تقدیر این چنین بود که علی به عالم باقی بره و ما در دنیای فانی بمانیم و به اصفهان و هر مسافرت دیگه ای نرویم
ساعت 2 بامداد پنج شنبه 7 دی ماه 1385 با حالت خفگی و تنفس سخت از خواب بیدار شد، به بیمارستان رساندیم و پزشک معالج گفتند با زدن 2 آمپول به حالت عادی بر می گردد. تشخیص این بود که ویروسی روی دیواره اول نای می نشیند و این حالت را بوجود می آورد، اما بر خلاف گفته ایشان راه نای علی باز نشد و گفتند باید به پی آی سی یو بفرستیم که بالاخره ساعت 9 صبح پنج شنبه بیمارستان رامتین پذیرش کردند و با آمبولانس فرستادند به بیمارستان رامتین. وقتی به آی سی یو میرفت حال عمومی علی ظاهراً خولب بود ولی ناگهان ساعت 1 بامداد جمعه گفتند حال علی خوب نیست و ممکن است به بیمارستان دیگری منتقل شود یا به عمل جراحی احتیاج داشته باشد. اما تمام این حرفها دروغ بود. علی به طور عجیب و غافلگیرانه ای دچار آسپیرایسیون ریوی شده بود و از دست 11 پزشک بالای سر او هیچ کاری بر نیامده بود
بعد از 2 ساعت به ما گفتند و دنیا روی سرمان خراب شد. رفتن علی شوک بزرگی بود و علت اصلی آن نامعلوم ماند
جمعه 8 دی 1385 ساعت 2 بامداد، تلخ و سیاه بود
علی کشاورز هم با تولد و هم با رفتن درس صبر و استقامت به من و پدرش داد و همچنین بسیاری از افراد به اشتباهات خود پی بردند و طلب آمرزش کردند
امید است که خداوند مورد عفو و بخشش قرار دهد
.
.
.
عشق است و آتش و خون/داغ است و درد دوری
کی می توان نگفتن/کی می توان صبوری
کی می توان نرفتن/گیرم چری نمانده
گیرم که سوختیم و/ خاکستری نمانده
با دوست عشق زیباست/با یار بی قراری
از دوست درد ماند و / از یار یادگاری
مامان وبابا
کوچولوی خوشگل بهشت
پسر بابا ، عشق مامان
علی کشاورز
تولد: 29 آبان 1382، پنج شنبه ساعت 21:30 در بیمارستان میلاد، قد 51 ، وزن 3 کیلو گرم
پسری با هوش و با استعداد، مهربان، مهمان نواز، پر هیجان، دوست داشتنی، با ادب، و نابغه با موهای لخت و بور و قد بلند
غذای مورد علاقه علی جون: ماکارونی،.
بستنی صورتی دوست داشت
کشمش و بادام و پسته خام می خورد.
میوه زیاد می خورد به خصوص سیب وانار
رنگ مورد علاقه او تمام رنگهای روشن و شاد از جمله زرد و یا به قول خود علی، خورشید، آبی ، قرمز ، صورتی ، سفید
برنامه تلویزیونی مورد علاقه: عمو پورنگ، رنگین کمان، پوتی، تام وجری
فیلمهای نمو ، شیرشاه ، شرک و سیندرلا را با علاقه نگاه می کرد
بازی هایی که خیلی دوست داشت ماشین بازی و تصادف بازی، کشتی و تاب بازی بودن ولی از سرسره و فوتبال متنفر بود
برای کتاب وقت زیادی میذاشت، خصوصاً قبل از خواب میبایست حتماً کتاب بخونیم. کتابی که دوست داشت: شب شده و ستاره بازه بود. داستان شنگول و منگول رو خیلی دوست داشت
نقاشی با انگشت و گواش را با عشق انجام می داد. به سرگرمیهای آموزشی مثل پازل(انواع پازل) علاقه خاصی داشت
مکانهایی که علی کوچولو رو بردیم و خیلی استقبال کرد: موزه حیات وحش، خانه کودک، پارک ارم، پارک ساعی و سرزمین عجایب
رفتن به کافی شاپ و رستوران رو خیلی دوست داشت
دریا و آب بازی رو خیلی خیلی دوست داشت
طی این سه سال سه بار به مشهد رفتیم. در سن 9 ماهگی علی با هواپیما، 1 سالگی با قطار و 2 سال و 9 ماهگی باماشین رفتیم که هرسه خیلی خوب بود
1 سال و 9 ماهگی هم با ماشین به شمال رفتیم و علی خیلی خیلی مسافرت رو دوست داشت
قرار بود عید 86 بریم اصفهان که تقدیر این چنین بود که علی به عالم باقی بره و ما در دنیای فانی بمانیم و به اصفهان و هر مسافرت دیگه ای نرویم
ساعت 2 بامداد پنج شنبه 7 دی ماه 1385 با حالت خفگی و تنفس سخت از خواب بیدار شد، به بیمارستان رساندیم و پزشک معالج گفتند با زدن 2 آمپول به حالت عادی بر می گردد. تشخیص این بود که ویروسی روی دیواره اول نای می نشیند و این حالت را بوجود می آورد، اما بر خلاف گفته ایشان راه نای علی باز نشد و گفتند باید به پی آی سی یو بفرستیم که بالاخره ساعت 9 صبح پنج شنبه بیمارستان رامتین پذیرش کردند و با آمبولانس فرستادند به بیمارستان رامتین. وقتی به آی سی یو میرفت حال عمومی علی ظاهراً خولب بود ولی ناگهان ساعت 1 بامداد جمعه گفتند حال علی خوب نیست و ممکن است به بیمارستان دیگری منتقل شود یا به عمل جراحی احتیاج داشته باشد. اما تمام این حرفها دروغ بود. علی به طور عجیب و غافلگیرانه ای دچار آسپیرایسیون ریوی شده بود و از دست 11 پزشک بالای سر او هیچ کاری بر نیامده بود
بعد از 2 ساعت به ما گفتند و دنیا روی سرمان خراب شد. رفتن علی شوک بزرگی بود و علت اصلی آن نامعلوم ماند
جمعه 8 دی 1385 ساعت 2 بامداد، تلخ و سیاه بود
علی کشاورز هم با تولد و هم با رفتن درس صبر و استقامت به من و پدرش داد و همچنین بسیاری از افراد به اشتباهات خود پی بردند و طلب آمرزش کردند
امید است که خداوند مورد عفو و بخشش قرار دهد
.
.
.
عشق است و آتش و خون/داغ است و درد دوری
کی می توان نگفتن/کی می توان صبوری
کی می توان نرفتن/گیرم چری نمانده
گیرم که سوختیم و/ خاکستری نمانده
با دوست عشق زیباست/با یار بی قراری
از دوست درد ماند و / از یار یادگاری
مامان وبابا
1 comment:
مامان بابای علی کوچولو خدا بهتون صبر بده. از دست دادن یه شازده پسر واقعا سخته. کی میتونه شما رو درک کنه جز کسایی که همچین غمی دارن. صبور باشین و راضی به حکمت خدا
Post a Comment