Friday, May 25, 2007

علی کشاورز






یارب آن نوگل خندان که سپردی به منش/می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
کوچولوی خوشگل بهشت
پسر بابا ، عشق مامان
علی کشاورز

تولد: 29 آبان 1382، پنج شنبه ساعت 21:30 در بیمارستان میلاد، قد 51 ، وزن 3 کیلو گرم
پسری با هوش و با استعداد، مهربان، مهمان نواز، پر هیجان، دوست داشتنی، با ادب، و نابغه با موهای لخت و بور و قد بلند
غذای مورد علاقه علی جون: ماکارونی،.
بستنی صورتی دوست داشت
کشمش و بادام و پسته خام می خورد.
میوه زیاد می خورد به خصوص سیب وانار
رنگ مورد علاقه او تمام رنگهای روشن و شاد از جمله زرد و یا به قول خود علی، خورشید، آبی ، قرمز ، صورتی ، سفید
برنامه تلویزیونی مورد علاقه: عمو پورنگ، رنگین کمان، پوتی، تام وجری
فیلمهای نمو ، شیرشاه ، شرک و سیندرلا را با علاقه نگاه می کرد
بازی هایی که خیلی دوست داشت ماشین بازی و تصادف بازی، کشتی و تاب بازی بودن ولی از سرسره و فوتبال متنفر بود
برای کتاب وقت زیادی میذاشت، خصوصاً قبل از خواب میبایست حتماً کتاب بخونیم. کتابی که دوست داشت: شب شده و ستاره بازه بود. داستان شنگول و منگول رو خیلی دوست داشت
نقاشی با انگشت و گواش را با عشق انجام می داد. به سرگرمیهای آموزشی مثل پازل(انواع پازل) علاقه خاصی داشت
مکانهایی که علی کوچولو رو بردیم و خیلی استقبال کرد: موزه حیات وحش، خانه کودک، پارک ارم، پارک ساعی و سرزمین عجایب
رفتن به کافی شاپ و رستوران رو خیلی دوست داشت
دریا و آب بازی رو خیلی خیلی دوست داشت
طی این سه سال سه بار به مشهد رفتیم. در سن 9 ماهگی علی با هواپیما، 1 سالگی با قطار و 2 سال و 9 ماهگی باماشین رفتیم که هرسه خیلی خوب بود
1 سال و 9 ماهگی هم با ماشین به شمال رفتیم و علی خیلی خیلی مسافرت رو دوست داشت
قرار بود عید 86 بریم اصفهان که تقدیر این چنین بود که علی به عالم باقی بره و ما در دنیای فانی بمانیم و به اصفهان و هر مسافرت دیگه ای نرویم
ساعت 2 بامداد پنج شنبه 7 دی ماه 1385 با حالت خفگی و تنفس سخت از خواب بیدار شد، به بیمارستان رساندیم و پزشک معالج گفتند با زدن 2 آمپول به حالت عادی بر می گردد. تشخیص این بود که ویروسی روی دیواره اول نای می نشیند و این حالت را بوجود می آورد، اما بر خلاف گفته ایشان راه نای علی باز نشد و گفتند باید به پی آی سی یو بفرستیم که بالاخره ساعت 9 صبح پنج شنبه بیمارستان رامتین پذیرش کردند و با آمبولانس فرستادند به بیمارستان رامتین. وقتی به آی سی یو میرفت حال عمومی علی ظاهراً خولب بود ولی ناگهان ساعت 1 بامداد جمعه گفتند حال علی خوب نیست و ممکن است به بیمارستان دیگری منتقل شود یا به عمل جراحی احتیاج داشته باشد. اما تمام این حرفها دروغ بود. علی به طور عجیب و غافلگیرانه ای دچار آسپیرایسیون ریوی شده بود و از دست 11 پزشک بالای سر او هیچ کاری بر نیامده بود
بعد از 2 ساعت به ما گفتند و دنیا روی سرمان خراب شد. رفتن علی شوک بزرگی بود و علت اصلی آن نامعلوم ماند
جمعه 8 دی 1385 ساعت 2 بامداد، تلخ و سیاه بود
علی کشاورز هم با تولد و هم با رفتن درس صبر و استقامت به من و پدرش داد و همچنین بسیاری از افراد به اشتباهات خود پی بردند و طلب آمرزش کردند
امید است که خداوند مورد عفو و بخشش قرار دهد
.
.
.
عشق است و آتش و خون/داغ است و درد دوری
کی می توان نگفتن/کی می توان صبوری
کی می توان نرفتن/گیرم چری نمانده
گیرم که سوختیم و/ خاکستری نمانده
با دوست عشق زیباست/با یار بی قراری
از دوست درد ماند و / از یار یادگاری
مامان وبابا

1 comment:

Anonymous said...

مامان بابای علی کوچولو خدا بهتون صبر بده. از دست دادن یه شازده پسر واقعا سخته. کی میتونه شما رو درک کنه جز کسایی که همچین غمی دارن. صبور باشین و راضی به حکمت خدا