Friday, May 25, 2007

سارا محمدی


مسافر کوچک بهشت: سارا محمدی
آغاز : دوشنبه 79/5/3
پرواز :دوشنبه 85/6/20 ساعت 9 صبح
در اثر صانحه رانندگی(واژگون شدن ماشین) در کمربندی قم


دختر عزیزم
در حصار تنهایی ام
از روز های خوشبختی برایت می نویسم
که محو شده
و به پایان رسیده
از شروع خوبی که پایان زیبایی بر آن متصور نیست
ار آن همه دلبستگیها و علائقم به تو
که امروز دیگر
...
آخر چگونه از درد بی درمان و قصه هجرانم برایت بنویسم
که باور کنی
و به سویم آیی
که تنهاییم را بشکنی
و به دیار محبت بازم گردانی

پدر دلسوخته ات: حسین


بی مهر رخت چشم مرا نور نماندست/وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم/دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست
صبر است مرا چاره هجران تو لیکن/چون صبر توان کرد که مقدور نماندست
قطعه 31 ردیف 51 شماره 7

1 comment:

Anonymous said...

به نظرتون اگر سارا شما رو تو اون تصادف از دست داده بود زندگی الان براش راحت بود. دل کوچیکش تحمل اینهمه درد رو داشت. خیلی وقتا ما از حکمت خدا سر در نمیاریم. یه وقتایی فقط یه بچه میمونه و پدر و مادرش میرن. یه وقت دیگه هم فقط بچهه میره و پدر و مادر میمونن . کی میدونه چی به صلاحشونه. راضی باشیم به حکمت خدا.